داستان در قرن نوزدهم میلادی روایت می شود. جایی که “جک” در یک روز سرد زمستانی بدنیا می آید و هوا به قدری سرد است که قلبش منجمد می شود. مادر او قلب او را با یک ساعت تعویض می کند و این ساعت به کار کردن ادامه خواهد داد، مگر اینکه “جک” عشق را درقلب خود حس کند. اما سرانجام “جک” با دختری آشنا می شود…